
پا در جهاد گذاشتن آسان است، راه افتادن آن قدر سخت نیست، هرکس ذره ای نور در دلش باشد پایش به این راه باز می شود و چند قدمی هم بر می دارد، اما سنت معشوق این است که هر مدعی را به عاشقی نپذیرد .چند قدمی که آمد زمین ناهموار می شود، خارها پا را می گزند و سنگ های بزرگ راه را می بندند، اگر باز جلوتر رفت،آن قدر بلا و سختی بر سرش می ریزد که هر عاقلی مطمئن می شود که دیگر تا همین جا کافی است، عقل هم حکم می کند که بیش از این تکلیف نیست، باید کمی هم مراعات کرد. اگر عشق مجاهد، این حساب وکتاب های عقلش را پس زد و در راه ثابت قدم ماند، تازه مقرب می شود و تازه هر که در این بزم مقرب تر است، جام بلا بیشترش می دهند.
اهل جهاد اگر از ابتلائات گذشت و ثابت کرد که اهل صبر است و استقامت دارد، بعد از آن دست عنایت خدا محافظش می شود تا از راه جدا نشود. آن که تا این جا عاشق را جلو آورده جذبه ی معشوق است و بعد از این هم محبت اوست که عاشق را نگاه می دارد. خودش بلا می دهد و خودش صبر را، تا اهل جهاد در را این بالا و پایین ها استوارتر گردد.
برگرفته از کتاب تا خمینی شهر