بسیجی خستگی را خسته کرده

آقآمحمد · 23:59 1403/1/19

 

#حرف_دل
داشتم عصری با خودم برنامه ریزی میکردم :
خب فردا دو شنبه اس و یه هفته دیگه باید برم دانشگاه 
جهاد پَر 💔
خدمت پَر💔
بسیج پَر💔
یهو خدا گفت کجا پر پر یه جوری سرتو شلوغ کنم که زاهدان یاد جهاد و بسیج نکنی
کاری که شد واسه فردا دو شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ 
باید صبح برم ارزانی که باید وزن کشی بشه بسته بندی کنیم
با یکی از مسئولین که قول داده واسه کمک به بسته های همدلی مومنانه قولشو وصول کنم و خرید کنیم
تا ظهر بسته هارو تکمیل کنیم
از اذان ظهر تا ساعتای سه کارای منزل
عصر ساعتای سه و چهار برم چاه غیاث اردو جهادی تا افطار 
ساعتا هفت و نیم هشت شب محفل انس با قرآن 
ساعتای نهم و نیم ده شب توزیع بسته های همدلی 
و جالب اینجاست که دوس دارم همه رو انجام بدم 
بنظرم این دیگه جز مقوله ریا نباشه 
چون ریا کار و منافق دهن خودشو سرویس نمیکنه و آخرشم بره کنار دستاشو رو زانوش بزاره و نفس نفس بزنه

احساس آدمی رو دارم‌که بهش گفتن یه هفته دیگه میمیری و میخواد این یه هفته حسابی کار کنه و جبران یه عمر گناهشو بکنه .....
اللهم الرزقنا توفیق خدمه